میراکلس



بعد از چند ساعت

دیگو و کت:*در حال نفس نفس زدن

مرینت:بهتره یکم استراحت کنید من میرم یه جایی رو پیدا کنم

دیگو:نه.تو.نباید بری.یدفعه ای.الکساندر.پیدات میکنه

کت:راست میگه.اون.دنبال توعه

مرینت:قول میدم حواسم باشه مواظبم

آدریانا:پس منم باهات میام

مرینت:نه تو اینجا مواظب کت و دیگو باش من میرم نگران من نباشین

از زبان مرینت

احساس بدی دارم همه ی اینا تقصیر منه اگه من نبودم کت و دیگو و آدریانا تو این دردسر نمی افتادند همه ی اونا یه کاری میکنن اما من هیچ کاری نمیکنم فقط مایه دردسرم این باعث میشه از خودم متنفر بشم ولی باید فعلا این تنفر بزارم کنار و دنبال یه جا برای استراحت کردن

*بعد از کلی گشتن

ها اینجارو باش یه غار ولی احساس میکنم قبلا هم اینجا بودم(*به یاد آوردن یه خاطره)آره درسته یادم اومد نمیدونم اینجاست هنوزم یا نه بهتره صداش کنم.

 

کت:مرینت خیلی دیر کرده

دیگو:درسته

آدریانا:شما اینجا صبر کنین من میرم دنبالش شما زیادی از قدرتتون استفاده کردین اگه استراحت نکنین این باعث میشه شما بمیرین لطفا

*صدای خش خش شاخه و برگ

آدریانا:ببینین مرینت اومد.این.این.چیه(مرینت سوار یه ببره بزرگه)

مرینت:این ببر سفید اسمش اسکای(به دلیل رنگ چشمش که شبیه آسمون شبه)یادمه وقتی بچه بودم یه چند باری از خونه فرار کرده بودم اون موقع بود که بلو پیدا کردم

آدریانا:این ببره خیلی بزرگه باورم نمیشه که تو یه ببرنیمه شب پیدا کردی (اونجا به ببر هایی که اینجوری بزرگن و چشماشون شبیه آسمان شبه میگن ببر نیمه شب)

مرینت:خوب ما اینیم دیگه حالا بیاین سوار اسکای بشین تا باهام بریم غار اسکای

آدریانا:با.باشه

*وقتی رسیدن به غار اسکای

مرینت:خوب رسیدیم

آدریانا:اینجا خیلی تاریکه چیزی نمیبینم

اسکای:چون باید دوبار پشت سر هم دست بزنید

آدریانا:وای چه جالب بزار امتحان کنم وایییی کار کرد صبر کن.چییییییییی تو حرف میزنی

اسکای:نترس از همون اول بلد نبودم که وقتی مرینتو دیدم اون به من این قدرتو داد تا وقتی از خونه فرار کرد تا منو صدا کرد بتونه منو پیدا کنه

آدریانا:چییییییی مرینت تو یه همچین قدرتی داشتی به من نگفتی

کت:آدریانا انقدر مرینت اذیت نکن

آدریانا:(*خجالت )باشه

دیگو:اوه چه جالب این غار پر از الماس های جادویی اما چرا؟

اسکای:خوب چون یه غار جادویی

دیگو:اوه آده راست میگی

مرینت:بهتره استراحت کنید اسکای زوم زوم(یه جور ورد خوند)

*اسکای کوچیک شد و تبدیل به یه بچه ببر شد

آدریانا:خدایاااااااااااا این چی بود(من:براش آب قند بیارید/آدریانا:آب قند هم جواب نمیده دیگه)

مرینت:عه آدریانا خوبی؟

آدریانا:دارم فعلا آب قند میخورم

کت:آب قندو از کجا آوردی

آدریانا:آمممممم.از تو کیفم

دیگو:مثلا قرار بود استراحت کنیما

آدریانا:ببخشید

مرینت:بهتره یکم بخوابید

دیگو و کت نوار هم زمان

کت:من سرمو زود تر گذاشتم روی پای مرینت

دیگو:من سرمو زود تر گذاشتم روی پای آدریانا

دیگو و کت:پس فکر کنم مشکلی نداریم

آدریانا:فکر کنم شما دو باهم برادرید

دیگو و کت:اصلا هم.هی حرف منو تکرار نکن

مرینت:خوب حالا دعوا نکنین

کت و دیگو:باشه

کت:هی مرینت میشه موهامو نوازش کنی(من:پرو/کت نوار:خوب دوست دخترمه به تو چه/من:صحیح)

مرینت:ها.با.باشه

*فردا صبح

کت:مرینت مرینت پاشو باید بریم

مرینت:*خمیازه ولم کن کت میخوام بخوابم

کت:پاشو مگرنه میبوسمتا

مرینت:چی.عه راست میگی ها دیر شده باید زود بریم

*بعد از پاشدن آدریانا

کت:نه نمیشه

مرینت:لطفا کت اون میتونه ازم مراقبت کنه

کت:نه خودم میتونم اینکارو بکنم

مرینت:لوفن(صورتشو کیوت کرد)

کت:آییی.لطفا اونجوری نگاه نکن

مرینت:لوفن لوفن لوفن کت

کت:اه باشه

مرینت:هورا مرسی کت(و لپ کتو بوس کرد)

مرینت و آدریانا سوار اسکای شدن/کت و دیگو پرواز میکردن(راستی پرواز اینا پرواز نیست در واقع روی هوا تقریبا میدواً میدونم اشتباه نوشتم لطفا به رخم نکشین)

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها